فروشندۀ دانش. عالم. فیض بخش. دانشمند: بیامد یکی مردمزدک بنام سخنگوی و با دانش و رای و کام گرانمایه مردی و دانش فروش قباد دلاور بدو داد گوش. فردوسی. همی گفت و خاقان بدو داده گوش بدو گفت کای مرد دانش فروش. فردوسی. ، فضل فروش. که تظاهر بدانش و علم کند. که دانش خود برخ دیگران کشد
فروشندۀ دانش. عالم. فیض بخش. دانشمند: بیامد یکی مردمزدک بنام سخنگوی و با دانش و رای و کام گرانمایه مردی و دانش فروش قباد دلاور بدو داد گوش. فردوسی. همی گفت و خاقان بدو داده گوش بدو گفت کای مرد دانش فروش. فردوسی. ، فضل فروش. که تظاهر بدانش و علم کند. که دانش خود برخ دیگران کشد
که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد: نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش. فردوسی. بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش. فردوسی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. - دین فروشان، یعنی اصحاب ریا. (شرفنامۀ منیری) : دین فروشان را ببوی زلف او طیلسان در وجه زنار آمده ست. خاقانی
که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد: نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش. فردوسی. بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش. فردوسی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. - دین فروشان، یعنی اصحاب ریا. (شرفنامۀ منیری) : دین فروشان را ببوی زلف او طیلسان در وجه زنار آمده ست. خاقانی
کسی که خانه خود را بفروشد، کسی که خانه خود را بفروشد، کسی که از جانب دیوان برای اخذ مالیات عقب افتاده یا مصادره یا جریمه و یا از روی ظلم و ستم خانه و اثاث کسی را بزور بفروشد، تارک دنیا
کسی که خانه خود را بفروشد، کسی که خانه خود را بفروشد، کسی که از جانب دیوان برای اخذ مالیات عقب افتاده یا مصادره یا جریمه و یا از روی ظلم و ستم خانه و اثاث کسی را بزور بفروشد، تارک دنیا